قبلا به دلایلی دوست نداشتم کتاب خارجی (رمان و داستان منظورم است) بخوانم، ولی از دیروز به این نتیجه رسیدهام اصلا کتاب خارجی نخوانم. دیروز یک اتفاق برایم افتاد که به این نتیجه رسیدم و آن اتفاق تمام کردن کتاب هفت جلدی آتش بدون دود نادر ابراهیمیبود. حالا برایم مسلم است که تا کتابهای شاهکار ایرانی تا کتابهای جلال آل احمد، نادر ابراهیمی،سیمین دانشور را نخوانم حق ندارم دست به یک کتاب خارجی بزنم. حق ندارم چون حق نیست. من که در حوزه ادبیات کار نمیکنم تا اجباری به خواندن وجود داشته باشد؛ من برای دل خودم، حال خودم میخوانم، پس حق نیست که وقتی حالم با کتابهای ایرانی شاهکار خوب میشود بروم سراغ کتابهای خارجی.
دیروز شاهکار نادر ابراهیمیرا تمام کردم. شاید شاهکار ادبیات داستانی امروز ایران را... راستش بعد از خواندن آخرین صفحه شوکه بودم. به خاطر اینکه تمام مدتی که کتاب را میخواندم کاملا در کتاب غرق بودم و از صفحه صفحه اش لذت بردم و دوست نداشتم این کتاب طولانی تمام شود و دیگر آتش بدون دودی نباشد که بخوانم؛ و حالا همه چیز تمام شده بود... هم شوکه بودم به خاطر زیبایی مسحورکننده کتاب. راستش فکر نمیکردم هیچ کتابی بتواند مرا انقدر سر ذوق بیاورد. در واقع برای خودم حساب کرده بودم که میزان کیف کردن از یک کتاب از حدی بالاتر نمیرود ولی مثال نقضش را یافتم. البته که تلاش سی ساله نویسنده و سختیهایی که کشیده و عشق و علاقه وافرش به صحرا و به نویسندگی قطعا نتیجهاش خیره کننده خواهد بود.
اگر بخواهم از کتاب بگویم، اینطور شروع میکنم که آتش بدون دود اصلا موضوع جذابی ندارد! مطمئنم اگر بگویم موضوع کتاب راجع به چیست خیلیها هیچ میلی به خواندنش نخواهند داشت ولی تا دلتان بخواهد شگفت زدگی دارد، قلم خوب دارد، هیجان دارد، جریان زندگی دارد، شخصیتهای حیرت آور دارد، اتفاقهای ریز و درشت خوب و بد، تا دلتان بخواهد «ایران» دارد...
بگذارید موضوع کتاب را بگویم؛ آتش بدون دود به قول نادر ابراهیمیدرباره مردم «خوب» ترکمن صحراست. منطقهای در ایران که خیلی حرفی دربارهاش نشنیدیم و خیلی درباره اش نمیدانیم. قبل از خواندن این کتاب اگر قرار بود برای ایرانگردی اولویتبندی کنم قطعا ترکمن صحرا رتبههای آخر را داشت. حالا ولی دلم میخواهد آنجا را ببینم، دلم میخواهد با یکی از نسل «آلنی اوجا» و «مارال بانو» هم صحبت شوم و نادرابراهیمیچه کاری میتوانست بکند بالاتر از این برای من به عنوان مخاطب؟!
براستی اگر هر نویسندهی ایرانی یک آتش بدون دود مینوشت برای هرشهری که دوستش داشت چقدر حال ما بهتر میشد؛ حال خوبمان به خودمان، به هویتمان، به هم میهنمان و به ایران...
بازدید : 1135
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 20:11